پست پیشتاز: بین 2 تا 4 روز کاری
پست سفارشی: بین 4 تا نهایتاً 7 روز کاری
پشتیبانی از طریق یاهو: parsmeshop[at]yahoo[dot]com
پشتیبانی از طریق تماس تلفنی: 09188854724 صالح
........................
کلیه دیسک ها تست شده و سفارشات دارای گارانتی بی قید و شرط بوده و طی ضوابط خاص خود می باشد که توضیحات کامل آن در قسمت پشتیبانی + گارانتی آمده استلطفا پس از خرید محصول به خانواده یا همکاران خود اطلاع داده یا سپرده که در صورت نبودن شما حتما بسته را تحویل بگیرند تا برگشت نخورد.
توجه: حتما برای سفارش محصول ، شماره تلفن همراه خود را نیز ثبت کنید
به خرید های پستی بالای 450/000 تومان (قیمت خود محصولات) 2 % تخفیف تعلق میگیرد
محصولات با کیفیت و ارزان را از ما بخواهید. ارسال سریع با تخفیف ویژه
در صورتی که برای ثبت سفارش از طریق سیستم سایت مشکل دارید میتوانید با شماره پشتیبانی تماس گرفته و سفارش خود را بصورت تلفنی ثبت نمایید
خرید بزرگترین و کاملتربن آرشیو کارتون های قدیمی
خرید کارتون دوبله
خرید کارتون قدیمی دوبله
در 6 دی وی دی کامل با کیفیت عالی
قابل پخش در کامپیوتر و کلیه دستگاههای پلیر خانگی
تعداد حلقه : 6 دي وي دي
ارائه شده در نسخه خانگي
درجه کيفيت : عالی
تعداد قسمت ها : 24 قسمت
پخش از شبکه دو سیما
حذف تبلیغات وسط سریال
پخش از شبکه دوم سیما رمضان 1391
ملكان كه پيش از اين فيلمهاي سينمايي مثل شبشكن، زمزمه، مادرزن سلام و عروسي مهتاب را در كارنامه خود ثبت كرده، اكنون پس از 13 سال دوري از فضاي تلويزيون با ساخت چمدان در گردونه رقابت سريالهاي مناسبتي اين ماه قرار گرفته است.
اين سريال با بازي تعداد زيادي از بازيگران سرشناس طنز توانسته مخاطباني را با خود همراه كند، اما قضاوت در اين مورد كه اين سريال در مقايسه با ساير سريالهاي ماه رمضان چه جايگاهي دارد، به سليقه و قضاوت بيننده مربوط ميشود.
با خسرو ملكان در مورد جزئيات بيشتري از چگونگي ساخت چمدان همصحبت شديم.
مدتها بود در تلويزيون از شما بيخبر بوديم. چطور شد با چمدان دوباره به تلويزيون برگشتيد؟
ايده قصه چمدان، شش سال پيش نوشته شد. ايده اوليه به اين شكل بود كه چمداني را هر شب سر راه كسي قرار ميداديم و برخورد او را بررسي ميكرديم. شايد كمي شبيه دوربين مخفي بود. مدير شبكه يك هم طرح را پذيرفتند، ولي وقتي مدير شبكه عوض شد، مدير جديد با ساخت چمدان موافقت نكرد. اين ايده در ذهنم ماند و مرتب آن را پرورش دادم تا اين كه شكل سريال به خودش گرفت. حدودا سه سال بعد با اين ايده و فيلمنامهاي كه سه قسمت آن را نوشته بودم به شبكه دو رفتم. با اين كه موافق طرح بودند، اما خبري از شروع كار نشد. تا اين كه دو سال بعد با همت آقاي دارابي اين كار ساخته شد. در اين شش هفت سال آنقدر به موضوع فكر كردم كه ديگر به فيلمنامه نيازي نداشتم. چند قسمت را هم براساس بازي يكي دو نفر از بازيگران مثل فتحعلي اويسي در ذهنم ساخته بودم.
با توجه به اين كه سريال داراي شخصيتهاي متعددي است، اتفاقات گوناگون و متفاوتي هم در آن به وقوع ميپيوندد كه اين موضوع دو نتيجه كلي دارد : تند بودن ريتم و پريشانگويي. با اين نظر موافق هستيد؟
ريتم كار تند است و نمايي كه الكي كش پيدا كرده باشد، نداريم. دليلش اين است كه ماجراهاي قصه زياد است. خيلي بيشتر از اين كه ميبينيد فيلمبرداري كردهايم، اما به خاطر اين كه قرار بود در 25 قسمت همه را خلاصه كنيم، مجبور شدم خيلي از قسمتها را حذف كنم. شايد در بعضي قسمتها كمي ريتم افت پيدا كند، ولي به خاطر اتفاقاتي است كه طي كار افتاد. در زمان ساخت سريال، وقفهاي پيش آمد كه باعث شد بعضي بازيگران نتوانند دوباره در سريال حضور داشته باشند. به همين علت مجبور شدم چند قسمت را دوباره بسازم و به اول سريال اضافه كنم.
گفتيد فيلمنامه را در ذهن پرورش داده بوديد. سريال داراي شخصيتهاي متعددي است كه وجه اشتراكشان اين است كه يك چمدان دربسته پيدا ميكنند. اين شخصيتها را در فيلمنامه چطور كنار هم قرار داديد؟
ميخواستم اين چمدان سر راه اقشار مختلف جامعه قرار بگيرد تا واكنشهاي آنها را ببينيم، اما نميشد وارد بعضي محدودهها شد. به نظرم هر كسي آرزويي دارد كه وقتي يك كيف دربسته پيدا كند، به فكر برآورده شدن آن ميافتد. فكر ميكند در چمداني كه اين همه قفل و بست دارد و اينقدر سنگين است، حتما چيز ارزشمندي هست كه او را به آرزوهايش ميرساند. بعضي ميگويند چرا همه در اولين برخورد فكر ميكنند. در اين چمدان پول هست در صورتي كه هر كسي بنا به فكر و گرفتاريهاي خودش كنجكاو ميشود سعي كند در چمدان را باز كند و ببيند درون آن چيست.
درست است كه كنجكاوي وجود دارد، اما احتمالا ديدگاه همه آدمها نسبت به چمداني كه پيدا ميكنند اين نيست كه كيف پر از پول است كه مرا به آرزوهايم ميرساند. اين قضاوت بين همه اقشاري كه با اين چمدان در تماس قرار ميگيرند، مشترك است و فكر ميكنم ميتوانست تغيير كند.
اين طور نيست. مثلا دو نفر افغاني كه چمدان را پيدا ميكنند، يك نفر ميگويد داخلش پول است و آن يكي ميگويد ممكن است دام باشد. اكبرآقا (فتحعلي اويسي) ميگويد ممكن است توي اين جسد باشد. اينها هم هست، اما هر كسي ممكن است فكر كند در اين چمدان يك چيز ارزشمند وجود دارد.
مساله اين است كه اينها روبهروي هم قرار ميگيرند و اولين بار كه با چمدان برخورد ميكنند، به وضوح ميگويند عجب چمدان پر رمز و رازي! شايد به اين علت كه مجبور شديد همه اتفاقات را تند برگزار كنيد تا بشود در 25 قسمت خلاصهاش كرد، اما به هر صورت داستان و روايت كمي حالت تصنعي به خودش گرفته است.
شكل خود چمدان خيلي مهم بود. ممكن است يك كيف فرسوده پيدا كنيد كه بيتوجه از كنار آن رد شويد. اما وقتي چمداني با اين همه قفل و رمز پيدا ميكنيد كه رويش نوشته به آن آسيب وارد نكنيد، شك ميكنيد كه درون آن چيست. اما اگر بخواهيد شكل منتقدانه و سينمايياش را نگاه كنيد، بله آدمهايي هم هستند كه ترجيح ميدهند از كنار چمدان عبور كنند. در حالي كه من فكر ميكنم مقابله با وسوسه زماني ارزشمند است كه آدم آن چمدان را بردارد، كارايياش را ببيند و بعد كنار بگذارد.
فيلمنامه را به صورت كامل نوشتيد يا بخشي از آن آماده بود و در حين فيلمبرداري كامل شد؟
روش كارم اين است كه فيلمنامه را سر صحنه مينويسم. اين را همه كساني كه با من كار كردهاند، ميدانند. طرح فيلمنامه را داشتم، مثلا ميدانستم اين چمدان قرار است چه ماجراهايي را از سر بگذراند، ولي نميدانستم آن چيزهايي كه در ذهن دارم چقدر ممكن است عملي شود. فرض كنيد نقشي را براي يك بازيگر مينويسم، بعد او نميتواند حضور داشته باشد. اين طوري همه چيز فرق ميكند، چون بازيگر جديدي كه جايگزين او ميشود، شكل و شمايل و تواناييهاي ديگري دارد. در تمام كارهايم اين روش را انجام دادهام كه طرح اوليه قصه را دارم. يك ربع قبل از فيلمبرداري ديالوگها را مينويسم و ميدهم دست بازيگران. به طرح اصلي خيلي وابستهام، اما به فيلمنامه نه. گاهي ميبينم يك بازيگر خيلي بهتر از حد انتظارم ظاهر شده، بنابراين داستان را به سمتي متمايل ميكنم كه نقش او پررنگتر شود. فيلمنامه تا شب آخر در حال نوشته شدن است. اصلا جور ديگري بلد نيستم كار كنم.
بعضي نقشها تنها از اين نظر اهميت دارند كه چمدان را از يك شخصيت به شخصيت ديگر انتقال دهند، اما بعضي خانوادهها يا بازيگران مدت طولانيتري با آن سر و كله ميزنند. اين طوري تعادل از بين نميرود؟
ملكان : ريتم كار تند است. دليلش اين است كه ماجراهاي قصه زياد است. خيلي بيشتر از اين كه ميبينيد فيلمبرداري كردهايم، اما به خاطر اين كه قرار بود در 25 قسمت همه را خلاصه كنيم مجبور شدم خيلي از قسمتها را حذف كنم
خير، چون يك وقتي چمدان را دست يك بازيگر ميدهم، ميبينم خيلي خوب با آن بازي ميكند. به همين علت آن را طولانيتر ميكنم. اگر ببينم ارتباطي كه ميخواهم به آن شكل بين قصه و بازيگران برقرار نشده، نقش را كوتاهتر ميكنم. مثلا وقتي چمدان دست خانواده اكبرآقا ميافتد، چون همه بازيگران آن خانواده به نقش كمك ميكنند، ميگذارم چند قسمت با آن بازي كنند.
درباره بعضي خانوادهها به داستانهاي فرعي هم ميپردازيد، مثل همين خانواده اكبرآقا كه ماجراي ازدواج خواهرش كه با آنها زندگي ميكند هم وارد داستان ميشود. اين انتخابها فقط براي اين است كه بار طنز سريال غنيتر و قويتر شود؟
وقتي بازيگر فلامك جنيدي است، لازم است هم بار طنز بيشتر شود و هم به داستان اصلي كمك شود. مثلا جايي ميبينيد وقتي اكبرآقا در مورد خواستگار خواهرش تحقيق ميكند، به پسر و دختر جواني كه قبلا چمدان به آنها رسيده بود، برميخورد.
اين روش باعث ميشود مخاطب پس از مدتي به اين نتيجه برسد كه براي شناختن هر شخصيت يك قسمت فرصت دارد يا برعكس. هر شخصيت داستاني دارد كه پنج شش قسمت طول ميكشد. اما گاهي برعكس اتفاق ميافتد و انتظار مخاطب برآورده نميشود.
دليلش چگونگي پيش رفتن ماجراست. وقتي چمدان وارد خانوادهاي مثل اكبر آقا ميشود، در آن خانواده علاوه بر او زن و بچه و خواهرش هم هستند. به همين خاطر ماجرا طولانيتر ميشود. ولي وقتي چمدان دست يك دزد است، براحتي از دستش خارج ميشود.
چرا تصميم گرفتيد چمدان را باز كنيد و نگذاشتيد اين اتفاق در پايان سريال بيفتد؟
چمدان بايد به دست كسي باز ميشد كه بيننده به اندازه كافي با او و مشكلات و درگيريهايش آشنا شده باشد. وقتي به دست اكبرآقا باز ميشود، بيننده از مشكلات و مضيقههاي مالي او و خانوادهاش خبر دارد. از اينجاي داستان كه پر حادثهتر هم ميشود، ميخواستم برخورد آدمهاي مختلف با اين همه طلا و پول را ببينم. تمام مسالهاي كه ميخواستم مطرح كنم دو چيز بود. اول اين كه خوشبختي براي هركدام از ما تعريفي دارد. گاهي پول و طلا و ثروت را ملاك خوشبختي تعريف ميكنيم، اما اين سريال ميگويد با اينها نميشود خوشبخت شد، چون خوشبختي يك احساس است. اين شعار نيست.
اتفاقي كه ميتوانست داستان را به يك كليشۀ تكراري تبديل كند اين بود كه چمدان تا آخر داستان بسته ميماند و آخر به دست صاحبش ميرسيد. برايتان چقدر اهميت داشت از كليشهها فاصله بگيريد؟
خيلي. اگر پايان سريال قرار بود اين طور باشد، مثل فيلمهايي ميشد كه آخرش نقش اصلي از خواب بلند ميشود و ميبيند همه چيز خواب بوده. اين به نظرم خيلي غيرمحترمانه است.
وقتي چمدان باز ميشود، داستان مسير ديگري را پيش ميگيرد. حالا آدمها با اتفاق ديگري كه مواجه شدن با طلا و پول است، داستان را پيش ميبرند. اما آدمهايي كه پيش از اين در موقعيتي كه چمدان بسته بود را ديده بوديم ديگر رها ميشوند اين رها كردن شخصيتها در وسط داستان به كليت كار آسيب نميزند؟
نه، هر كدام به سرانجامي ميرسند. به داستان بعضي از آنها دوباره برميگرديم و با بعضيها فقط وقتي چمدان را در دست دارند، همراه هستيم.
چطور شد به فكر ساخت سريال مناسبتي افتاديد و چمدان را براي اين مناسبت آماده كرديد؟
اولين سريال مناسبتي را من در ايران ساختم. عيد و ماه رمضان با هم مصادف شده بود. قرار بود برنامه خاصي كار نشود، اما در دي ماه گفتند براي عيد برنامهاي بسازيم. آن موقع هنوز رسم نبود براي ماه رمضان سريال بسازند. با مدير شبكه يك به اين توافق رسيديم كه به من اعتماد كند و اجازه دهد در فرصت كمي كه باقي است كارم را انجام دهم. «مهمان» اولين سريال مناسبتي تلويزيون و اولين تجربه كار ويدئوييام بود. به بازيگراني مثل آقاي مشايخي، زندهياد سليماني و خانم خيرآبادي زنگ زدم و گفتم ميخواهم سريالي بسازم كه هيچ چيز از آن نميدانم، فقط چون دعاي سحر را خيلي دوست دارم، ميخواهم با دعاي سحر شروع شود، همان طور كه چمدان هم با دعاي سحر شروع شد. تازه در فيلمبرداري آن با قواعد كار تلويزيوني آشنا شدم. حتي پايان داستان را نميدانستم و هر قسمت كه فيلمبرداري ميشد براي قسمت بعدي برنامهريزي ميكردم.
در سريالهايي كه تعدد بازيگران شناخته شده وجود دارد، ممكن است اين سوءتفاهم ايجاد شود كه نقش كسي كمرنگتر است و احساس كند اهميت كمتري برايش قائل شدهاند. شما با چنين مشكلي روبهرو نشديد؟
ممكن بود اين سوءتفاهم ايجاد شود. به همين علت در تيتراژ كه ميخواستم اسم بازيگران را بنويسم، چون همه معروف بودند، به ترتيب ورودشان در سريال عمل كردم. در كار هم با مشورت بازيگران نقش او را تمام ميكردم. مثلا ميگفتم به نظرم اين نقش ميتواند اينجا تمام شود، خودتان چه فكر ميكنيد؟ اگر فكر ميكنيد چيزي هست كه ميتواند به اين داستان اضافه شود، اين كار را انجام دهيم. چمدان يك كار گروهي بود. اين طور نبود كه فقط من بگويم و ديگران اجرا كنند. به همين علت هيچ كس احساس نارضايتي نكرد.
چمدان را در مقايسه با سريالهاي ديگري كه امسال ماه رمضان از تلويزيون پخش ميشود و سريالهاي طنزي كه سالهاي گذشته پخش ميشد، در چه جايگاهي ميبينيد؟
همه آدمها وقتي كاري را شروع ميكنند، فكر ميكنند دارند بهترين كار را انجام ميدهند. اين قصه را خيلي دوست داشتم ولي زماني گفتند آن را بسازم كه ديگر انرژي نداشتم و خسته بودم، اما كمفروشي نكردم و سعي كردم با طراوت سر كار بروم.
نام یا عنوان شما : | |
آدرس ایمیل شما : | |
ایمیل دوست شما : | |
متن پیام (متن ساده) : حداکثر 2000 حرف |
|
محصولات مشابه
جستجوی مرتبط :
نام شما | |
ایمیل شما | |
متن پیام | حداکثر 3000 حرف و درج کدهای html مجاز نیست! |
سریال چمدان کامل با کیفیت عالی :
مي كه اين چمدان را به سریال در است با از خرید ایرانی شود آن سريال فروش يك ها بود اما.
فروشگاه ایرانی من تابع قوانين جمهوري اسلامي ايران ميباشد و محصولات آن بر همين معيار عرضه شده است .